عزیز دلم راه رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
عزیزم عسل بانوی زندگیم کبوتر کوچولوی من دیشب برای اولین بار بدون اینکه ما پیشت باشیم و تشویق و درخواست کنیم، خودت شروع به راه رفتن کردی و هر جا می خواستی بری تا جایی که می تونستی راه میرفتی و هر جا نمی شد چهار دست و پا و یا با کمک وسایل ادامه می دادی. عزیزم این ماجرای راه رفتن از 24 مهر که تونستی روی پاهات بایستی شروع شده بود و بالا خره بعد از سه ماه بطور مستقل راه رفتی و قدمهاتو روی این زمین مستقل گذاشتی عزیزکم الهی هیچوقت من و تو بی همدیگه نشیم عزیزمممممممممممممممممممممممممممم عاشق همه رفتارهات هستم نمی دونی چقدر دیوونه می شم وقتی دستت رو میذاری رو بینی ات و میگی سیس سیس و... می خندی نمی دونی وقتی یه تکه پارچه که پیدا م...